چقد شروع سخته ، چقد نوشتن سراغاز برای هر متنی سخته کلمات تو سرم راه میرن ، اتفاقات جلو چشمم رد میشن اما سخته به زبون اوردنشون و نوشتنشون سعی میکنم به طور وحشتناکی تحمل کنم همه چیز رو ، سعی میکنم دختر خوبی باشم و کمتر غر بزنم به جون خودم و بقیه ، سعی میکنم شادیم برای بقیه باشه و غمم برای خودم ، خلاصه سعی میکنم ادم باشم . وقتی اخر ترم نزدیک میشه من میرم رو حد انفجار . چقدر دانشگاه میتونه سخت و فشرده باشه ؟ گفتم یکم میشه از زیر کارا در رفت میشه یکم تنبلی کرد . اما نه ، تو این دانشگاه و دانشکده بخوای دیده بشه کارت و خودت باید پوست خودت رو بکنی تمام تمام تلاشم برای حال خوب و حس خوب بعدشه . . دلم یه خواب بعداظهر میخواد ، دلم لک زده واقعا برای یک روز خونه بودن بدون کشیدن چیزی بدون بدون هیچ کاری یکم خواب لطفا . خب همینشم خوبه ، مرسی ازت و شکرت (: 


مشخصات

آخرین جستجو ها